روز های پایانی شهریور و رویش سومین مروارید پسر قشنگم
روزهای آخر تابستون هم اتفاقای خوب افتاد،هم اتفاقای بد.روز28 شهریور پدربزرگ عزیزم رو از دست دادم،خیلی دوسش داشتم.روز 29 شهریور بعد مراسم پدربزرگم حال گل پسرم بد شد،هر چی خورده بودی بالا آوردی،بردیمت بیمارستان و اول متخصص کودکان گفت که باید بستریت کنیم،اما بعدش گفت حیفه این پسر بستری بشه،دیگه ازت آزمایش خون گرفتن و سرم وصل کردن،موقع وصل آنژیوکت مارو نذاشتن بیایم داخل اتاق،خیلی گریه کردی ماهانم،تو توی اتاق گریه میکردیو ماام پشت در اتاق،بعد وصل سرم هم همش دستتو میدیدیو گریه میکردی،الهی من بمیرم برات سه ساعت گریه کردی و بعدش خوابت برد،جواب آزمایشت دو ساعت بعد حاضر شد،که خداروشکر همه چیز خوب بود،دکتر مهربون گفت که شاید میکروبی وارد معدت شده،بعد سرم خداروشکر حالت بهتر شد و ساعت چهار صبح اومدیم خونه.
30 شهریور بابایی مهربون گفت که بریم بیرون تا حالو هوامون یکم عوض بشه،رفتیم پیتزا سالسا و بعدشم خرید و گردش در کوروش.
راستی 30 ام شهریورم سومین مروارید خوشکلت قسمت جلویی پایین سمت راست جوونه زد.
کوروش 94/6/30:
ماهان ماهم عاشق ماشین سواری 🚗🚗🚙🚙:
سه ساعت سوار این ماشین بودی و کلی دوسش داشتی عشق مامان،هر کسی ام بهت میخندید یا باهات بازی میکرد،بهشون میخندیدی مهربووووون ترینم :
گل نازم در حال خوردن یخ در بهشت 🍹🍹🍹🍹🍹
اینجا بردمت حیاط خونه پدربزرگ عزیزم:
ماهان در حال کشف گل و گیاه 😁😁:
این عکس هم توی بیمارستانه که بعد سه ساعت گریه خوابت برده بود،کلی هم لاغر شدی عسل مامان:
گل قشنگم از خدا میخوام که هیچ بچه ای مریض نشه و همه بچه های دنیا و پسر ناز منم رو هم سلامت نگه داره.