روزمرگی های 11 ماهگی و محرم 94
روزهای زیبای پاییزی دارن میگذرن،گل پسر منم روز به روز بزرگتر میشه.ایام محرم سینه زدن یاد گرفتی،حسین (ع)رو خیلی خوشگل آهنگشو تکرار میکنی و میگی (حس)،کلمه (این)رو هم یاد گرفتی که با انگشت به چیزی اشاره میکنی میگی اما حرف ن رو خیلی محکم میگی.توی هر شرایطی ام تا نانای میخونیم میرقصی و دست میزنی،کلی ازین کارات فیلم دارم.
امسال توی مراسم ایام محرم فقط از خدای مهربون سلامتی خواستم هم برای پسر خودم هم برای همه بچه ها.
مدت زمانی که وای میسی چند ثانیه افزایش پیدا کرده:
ماهان عاشق ماشین سواریه،پسرم کلی ذوق میکنی وقتی سوار ماشین میشی،واسه خودتم آواز میخونی.
به چی داری اینقدر با تعجب نگاه میکنی خوشگلم
به همه چی اینطوری با انگشتت اشاره میکنی عسل پسر:
اینجا ام یه نمونه دیگه:
پارسال ایام محرم که باردار بودم برای سلامت بدنیا اومدنت نیت کرده بودم که لباس سقا تنت کنم،بخاطر همین امسال برات خریدیم و اما همش دو ساعت تنت بود،چون زنجیرش اذیتت میکرد:
هر چیزی که جلوت باشه مستقیم راهی دهنت میکنی،اینجا شکلات دیدی و این مدلی میذاری دهنت:
اینجا ام کنترل:
LC پالادیوم، بغل بابایی:
خدایا بخاطر نعمت هایی که بهم دادی،بخاطر این فرشته کوچولوم شکر.