روزمرگی های شش ماهگی
اینجا میخواستیم بریم بیرون
یه روز بهاری، پارک نزدیک خونه مامان شیرین رفتیم
شما بغل مامان شیرین ( مامان بابایی)
شما بغل مامان مریم (مامان خودم)
خونه مامان شیرین
بغل دایی مهربون
اینحا با بابایی رفتی حموم منم مشغول عکس گرفتن از شما
بعد حموم و خنده نازت
منو بابایی داشتیم با هم صحبت میکردیم،دیدیم شما برای اولین بار توی خواب به پهلوت چرخیدی و خوابیدی،سریع شروع کردیم به عکس انداختن، آخه خیلی ناز شده بودی ماهانم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی